ساده دل



 


شمالم تا جنوبم عشق ، چه خاک و گندمی دارم
 

صدام یاری کنه باید بگم چه مردمی دارم


بگم این حق هیچ کس نیست که با ثروت فقیر باشه
 

کسی که فرش می بافه نباید رو حصیر باشه
 

اگر چه سختی از انسان یه کوه درد میسازه
 

ولی از مردم ما درد ، داره یک مرد میسازه

 

شمالم تا جنوبم عشق ، چه خاک و گندمی دارم 

صدام یاری کنه باید بگم چه مردمی دارم


نگاه کن بچه های کار چه جور تو آب و آتیشن
 

توی این روزهای سخت ، کمک خرج پدر میشن
 

من و تو مردمی هستیم که گنج از رنج می سازیم
 

به این تاریخ خورشیدی ، به این فرهنگ می نازیم
 

من و تو مردمی هستیم ، که آینده تو مشت ماست 

که از هفتاد نسل قبل ، هزار اسطوره پشت ماست

 

شمالم تا جنوبم عشق ، چه خاک و گندمی دارم
 

صدام یاریم کنه باید بگم چه مردمی دارم


 

هوس

برای من نوشته

 
گذشته ها گذشته


تمام قصه ها هوس بود


برای او نوشتم


برای تو هوس بود


ولی برای من نفس بود


کاشکی خبر نداشتی


دیونه نگاتم


یه مشت خاک ناچیز


افتاده ای به زیر پاتم


کاشکی صدای قلبت


نبود صدای قلبم


کاشکی نگفته بودم


تا وقت جون دادن باهاتم


نوشته ، هرچه بود تموم شد


نوشتم ، عمر من حروم شد


نوشته ،
رفته ای زیادم


نوشتم ، شمع رو به بادم


نوشته ، در دلم هوس مرد


نوشتم ، دل توی قفس مرد


کاشکی نبسته بودم


زندگیمو به چشمات


کاشکی نخورده بودم


به سادگی فریب حرفات


لعنت به من که آسون


به یک نگات شکستم


به این دل دیونه


راه گریزو ساده بستم

 


آخرین جستجو ها